کد مطلب:317880 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:476

عطر عبادت




همیشه وقتی گل های باغچه پژمرده می شوند ، بلبلان غمگین می شوند و نشاط و شادمانی جای خود را به یأس و خمودی می دهد .

گل های باغچه طراوت چشم های بهارآفرینند و افسردن آنها یعنی همان لحظاتی كه دیگر عطر بودن نمی وزد و همه جا از التهاب حضور خالی می شود .

خانم در خانه موسی بن خزرج اقامت نموده بود ، اتاقی كوچك در آنجا بود . كه خانم روزها بر بستر بیماری اش می آرمید و شبها با تمام ناتوانی در اوج عروج به عبادت می گذشت .

چند روز بود كه هجران برادر با ضعف عمومی بانو دست در دست هم ناتوانی و بیماری را برای خانم به ارمغان آورده بودند .

گاهی وقتها چشم های بانو به افق خیره می شد ، نمی دانم كدامین صحنه او را چنین مجذوب خود می نمود . در این بین پروانگان، پرستار واقعی لحظات سبز خانم از اشك خویش دوا می ساختند و از بركت دستهای خود برای بانو طعام مهیا می نمودند . اما او همچنان در تب بیماری می سوخت . چشمان قم بیماربیمار بود .

هوا از عطر یاس تهی شده نمی دانم شبنم ها طراوت خود را به كدامین دشت سپرده بودند .

شب كه می شد ، ماه و ستاره ها همگی گرد "ستیه"(4) جمع می شدند و چشم به قنوتهای بارانی بانو می سپردند شاید شفای گلبرگ پژمرده شان را از عروج دعا در یابند . این روزها زمین و زمان خاكیان و افلاكیان ختم " امن یجیب " گرفته اند . شاید بانوی خوبیها بار دیگر لبخندی بهشتی بر لبانش نقش بندد .

عطر عبادت خانم كه دركوچه های كاهگلی قم می پیچید ، تنها نوید زندگانی شهر بود ، " ستیه " همچنان نگران گلبرگ های محبوبه رضاست . بعد از این عطرناب سلوك بانو سالها در این مكان نوازشگر مشام تاریخ خواهد بود . بی جهت نیست"ستیه" بعد از سالها مدرسه علوم دینی می گردد و جوانان شیعه در پناه عبادتگاه بانو به تحصیل و تهذیب می پردازند .

بیماری او همه را نگران كرده و گریه های شبش بند قلب های شیعیان را از هم گسسته است.امشب چشمان ستاره ها نگران تر از همیشه به قم دوخته شده است . گاهی نیم نگاهی به ماه دارند اما همچنان خود را در تلاطم نگرانی قم رها ساخته اند .

قاصدكها بیقرارند . فاصله "ستیه" تا عرش را می پیمایند و دائم زیر لب "یا من اسمه دواءو ذكره شفاء" می خوانند ، شاید بار دیگر سلامتی را در چهره بانو به نظاره بنشیند .

نگاههای ستاره ها غریب است و پروانه های شیدا سر از پا نمی شناسند و بانو در كمال آرامش دل به مناجات سپرده است در حالی كه بیماری و پیشانی اش موج می زند .

" خدایا طاقت دوری او را نداریم ، شفایش را عنایت كن ... " این صدای قاصدك بود كه اكنون به نماز حاجت ایستاده اند ...

- " خانم بعد از این با كه نجوا كنیم ، برای كه از غیب خبر بیاوریم و قاصد خوبهای كه باشیم ... "

صدای مویه قاصدكها بود كه آتش به دل همه می زد ، آری بالهای عروج باتو گشوده شده بود و او را تا ملكوت ، تا عرش ، تا خدا پرواز داده بود . پروانه ها مثل همیشه آرام و بی صدا می سوختند و كم كم بالهایشان رنگ خاكستر به خود می گرفت .

- " خانم یادت هست ، ا ز ابتدای سفر ما خبر رسان تو بودیم و پیغام های برادرت را برایت می آوردیم،درست بود ما را تنها بگذاری و بروی ... درست بود ... دور تا دور " ستیه " را چشمهای بارانی احاطه كرده است . پیكر سرور خود غمگنانه می سوزند و خاكستر بر سر می پاشند . صدای شیون آنها شهر را پر كرده است . غربت معصومه (س) تمام نگاهها را به سمت مدینه می كشاند آنجا كه پیكر بانوی آب(5) آرام غسل داده می شد . و علی ، حسن ، حسین زینب و ام كلثوم (س) تنها عزاداران آن سوك بودند اما تنها تفاوت این رحیل با عروج زهرا در این است كه چشمهای عاشق بسیاری از قمی ها در این غم بارید ، حال آنكه در سوك ارتحال فاطمه زهرا (س) تنها انگشت شمار چشم بود كه لیاقت گریستن و مشایعت او را داشتند ...

عجب غربت انگیز است این ارتحال ، شیعیان ولایی و راستین هرگز نخواهند گذاشت گرد غربت بر مزار بانو بنشیند .

بابلان باغی بود از آن موسی بن خزرج مردم پیكر بانو را به آن سو تشییع می كردند . شانه های شهر در این سوگ بزرگ ناتوان شده بود . زن و مرد كوچك و بزرگ با چهره هایی غبار آلود و حزین سوگواره می خواندند و بدنبال پیكر بانوی كرامت او را تا عرش تشییع می كردند ؛ روز بود اما ستاره ها هم به مشایعت آمده بودند و در پیشاپیش تابوت شور می زدند .

وقتی تابوت مادر معصومه (س) فاطمه مظلومه (س) را تشییع می كردند تنها دستهای مهربان چند صحابه همراه تابوت بود اما اینجا به وسعت تمام قلب های عزادار قمی دست برای تشییع آمده اند . چه تصویر غمناكی است ؛ هزاران عاشق به مشایعت گل محبوبه خود آمده اند . آه ستاره ها سینه می زنند و ماه نوحه می خواند ...